غضنفر با دوستش شب میرن خونه ی یه آخونده میمونن
موقع خواب غضنفر به دوستش میگه :
صبح منو واسه نماز بیدار کن ، دوستش میگه باشه و
میخوابن , صبح که
میشه ، غضنفر رو بیدار میکنه
غضنفر اشتباهی به جای کلاه خودش عمامه آخونده رو
میزاره سرش و میره دست و صورتش رو بشوره , یهو خودش
رو تو آیینه میبینه میزنه زیر خنده میگه :
به این نفهم گفتم صبح منو بیدار کنه ها ، رفته آخونده رو
بیدار کرده